در من جمع میشود تمام عقده هایی که قورت ندادم
در من جمع میشود تمام ریه هایی که نفس ندادم
در من جمعیتی از تو سکوت میکند که حال فریاد ندارد
این دغدغه های دق مرده
و قلبی که انگار پزشکی میکند مرا
راست رگی که از گردنم دور است
و فلس های شکسته ی این دریا ماهی نمیشود
انگار به قورت دادن سکوتی از تو بود که اینگونه سکسکه میزند به سرم
سربی که تمام گلوله های جهان را ساخت
میشود از نگاه تو باشد
و باز بیدار اشگهای توام
بیمار چیرگی خورشید
و خونی که از کفم دلمه میشود
با تو میدهم
با تو تا تمام این تمام های نخواسته
و فکم از گوشواره ی تو میزند بیرون
بیابم بیا بم
که بمبی شدم از انعکاس نخلهای نخاله
تا تو بیابی ام
تمام عقده های جهان را جمع میکنم
تا تو کنار برهنگی بیابی ام
بیدار صاعقه ی خورشیدم
دلواپس باران
و خوشه خوشه بمب میشوم
درست روی مرز خط کسر نگاهت
که تا بیافتی ام
هزار تکه به آغوش
هزار چهره به دیدار
هزار پاره به انگشت