درود بی پایان برپیغمبراسلام وخانواده وفرزندان اوبادکه پزشکان تن وروان مردمان هستند.
هنگامی که من جان به جان آفرین تسلیم کردم دیدم ایستاده ام وبیماری بدنی که داشتم ندارم وتندرستم وخویشان من دراطراف جنازه برایم گریه می کنند ومن ازگریهءآنها اندهگینم وبه آنها می گویم من نمرده ام بلکه بیماریم رفع شده کسی گوش به حرف من نمی کنند.گویا مرا نمی بینندوصدای مرانمی شنوند.دانستم که آنها ازمن دورندومن نظرآشنایی ودوستی به آن جنازه دارم. جنازه رابعدازغسل ودیگرکارها به قبرستان بردندومن هم جزءآنها رفتم ودرمیان آنهابعضی از جانوران وحشی ودرندگانی میدیدم که ازآنها وحشت داشتم ولی دیگران وحشت وآنها نیز اذیتی نداشتند گویا اهلی وبه آنها ماءنوس بودند. جنازه راسرازیر گور نمودند ومن در گور ایستاده تماشا می کردمودر آن حال مرا ترس ووحشت فرا گرفته بود بویژه وقتی دیدم در قبر جانورانی پیدا شدند وبه جنازه حمله ور گردیدند وعزیزم بروبه ادامه مطلب...