سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چرندوپرند
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
در آغاز سرما خود را از آن بپایید و در پایانش بدان روى نمایید که سرما با تن‏ها آن مى‏کند که با درختان . آغازش مى‏سوزاند و پایانش برگ مى‏رویاند . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :151556
»درباره مروارید
چرندوپرند
مروارید
سلام امیدوارم وبلاگ خوبی راارائه داده باشم باتشکرازبازدیدتان
»لوگو
چرندوپرند
» لوگوی همراهان














































































































(جزر و مد) - به روز رسانی :  6:30 ع 89/3/14
عنوان آخرین نوشته : فروش زیباترین خیزران جهان در ایران























































» لینک همراهان
بتلیجه (روستای نمونه ی ایثارگری)
مهندسی پلیمرpolymer
آرمان نوین
یه گفتگوی رودر رو
خاکستر سرد
آموزش کسب درآمد تضمینی+تفریح+ترفند+دانلود+کلیپ+جاوا اسکریپت
ماهین نیوز
سیب سبز
یک کلمه حرف حساب
یادداشتها و برداشتها
ناز آهو
فطرس
نور
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
چند لحظه
دردنامه
دختر زمستان
گلی از بهشت
معرفی سایت های طراحی وب سایت .هاست . تبادل لینک وافزایش بازدید
انحرافات جنسی
نور
زنونه
دست نوشته
انجمن علوم مهندسی پلیمر و شیمی ایران
وحیده
خط بارون
سودابه
جالب و دیدنی...!!!
ndayeeshgh
دوزخیان زمین
روان شناسی کودک
باران
دانلود ، ترفند ، برنامه ، بازِِی ، آهنگ ، کلیپ ، عکس ، اس ام اس
مشکلات جنسی
هeدnخ شoخ
درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش کبیـــــــــر
کاوه
@@((زییاتریین کلمه ))@@
کوهنوردی
آسمان ابری
چند روز نوشته های من
همه چیز...
تسنیم
لحظات خوش همراه با عکس ها و مطالب جالب
ورزش ووشو
قلندرانه ها
just for milan & kaka
دانشنامه دوستداران
خاطره
طاها
تا هستیم با هم باشیم
وفا دات کام
دیوانگان حسین
عمومی
یادداشت های یه آسمونی
تنها ستاره ام توی آسمون ....
I Fell In Love
توکـــــل بــــــه خــــــدا
مدرسه اذریان
پاتوق 60
اشتباهی که همه عمرپشیمانم از آن ، اعتمادیست که بر مردم دنیا کردم
عاشقان میگویند
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
دو نیمه سیب
امیر
sysyayay

قلم من توتم من است . . .
حرفهای گفتنی
دستنوشته های بی بی ریحانه
اندیش-مک
عشق
محسن
نـو ر و ز
در کوچه پس کوچه های پاییز...
فری کوچولو
قندعسل
ابن سینا
منجی عالم
40تیکه
موعود
دل نوشته های من
song il gook
گــــــل نســــــا جونـــم
یا ضامن آهو
امام رضا
دانشجو
*
سوسک
تنهایی
فرزند کوروش
ادبیات
پاتوق سرخ
سیب
عاشق کوچلو
شعر
عاشق
» دسته بندی یادداشت ها
» صدای عشق
» *آهووالاغ*

آهو خیلی خوشگل بود . یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسید : علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.

حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه
.
حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: آبروم پیش همه رفته , همه میگن شوهرم حماله
.
حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عین طویله است
.
حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه
.
حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه
.
حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی , تو مثل مانکن ها می مونی
.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟

الاغ گفت: آره
.
حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟

الاغ گفت: واسه اینکه من خرم
.
حاکم فکری کردوگفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد
.
 نتیجه گیری اخلاقی:در انتخاب همسر کنیددقت کنید.

نتیجه گیری عاشقانه:مواظب باشید وقتی عاشق موجودی می شوید عشق چشم هایتان را کور نکند.



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/8/18:: 9:11 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *گفتی،‍گفتم...*

    گفتنی

    گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
    گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم
    گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در
    گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم
    گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا
    گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم
    گفتی چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام
    گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم
    گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
    گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم
    گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
    گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم
    گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو
    گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
    گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم

    گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/7/28:: 2:21 عصر | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *دخترهندی وخون*

    خون

    خون، کثیف است و تمامی لباس‌های من همیشه خون‌آلوده هستند، در مدرسه هیچکس به من نزدیک نمی‌شود، تا با هم بازی کنیم.ایسنا: یک دختر 13 ساله هندی به جای اشک، خون گریه می‌کند و علاوه بر این، از تمامی منافذ بدنش خون می‌چکد.

    به گزارش خبرگزاری شینهوا، «تونیکل دوی ودی» دختر نوجوان هندی است که بدون هیچ خراش یا زخمی بر روی پوست بدنش، خونریزی دارد.هنگامی که گریه می‌کند، به جای اشک، خون از غدد اشکی چشمانش می‌چکد.علاوه بر این از گردن، بینی و کف پاهایش نیز خون ترشح می‌شود.این دختر 13 ساله می‌گوید: این موضوع اولین بار باعث ترس من شد، اما بعد به آن عادت کردم.

    خون، کثیف است و تمامی لباس‌های من همیشه خون‌آلوده هستند، در مدرسه هیچکس به من نزدیک نمی‌شود، تا با هم بازی کنیم.من هیچ وقت نمی‌توانم گریه کنم و همیشه جلوی گریه خودم را می‌گیرم، تا خون جاری نشود.بر اساس گزارشات و آزمایشات صورت گرفته به روی این دختر، وی از ژوئیه سال 2007 میلادی برای اولین بار از راه دهانش خونریزی داشت و از همان زمان این خونریزی ادامه دارد.ابتدا پزشکان گمان کردند، خون‌ها از زخمی ناشی می‌شود، اما چند هفته بعد این خونریزی از منافذ پوست سر وی هم ادامه یافت.پزشکان انستیتو تحقیقاتی هند بر این عقیده‌اند که این دختر به بیماری کمبود پلاکت خون مبتلاست و بر همین دلیل بدنش قادر به تامین پلاکت به میزان کافی نبوده و از این روست که خون از منافذ بدنش ناخواسته خارج می‌شود.«تونیکل» 13 ساله همراه با سه خواهر و والدینش در روستای عالم باغ در شهر لاک نو در ایالت اوتارپرادش هند زندگی می‌کند.



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/7/20:: 9:9 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *سیاحت غرب یاسرنوشت ارواح بعدازمرگ*

    درود بی پایان برپیغمبراسلام وخانواده وفرزندان اوبادکه پزشکان تن وروان مردمان هستند.

    هنگامی که من جان به جان آفرین تسلیم کردم دیدم ایستاده ام وبیماری بدنی که داشتم ندارم وتندرستم وخویشان من دراطراف جنازه برایم گریه می کنند ومن ازگریهءآنها اندهگینم وبه آنها می گویم من نمرده ام بلکه بیماریم رفع شده کسی گوش به حرف من نمی کنند.گویا مرا نمی بینندوصدای مرانمی شنوند.دانستم که آنها ازمن دورندومن نظرآشنایی ودوستی به آن جنازه دارم. جنازه رابعدازغسل ودیگرکارها به قبرستان بردندومن هم جزءآنها رفتم ودرمیان آنهابعضی از جانوران وحشی ودرندگانی میدیدم که ازآنها وحشت داشتم ولی دیگران وحشت وآنها نیز اذیتی نداشتند گویا اهلی وبه آنها ماءنوس بودند. جنازه راسرازیر گور نمودند ومن در گور ایستاده تماشا می کردمودر آن حال مرا ترس ووحشت فرا گرفته بود بویژه وقتی دیدم در قبر جانورانی پیدا شدند وبه جنازه حمله ور گردیدند وعزیزم بروبه ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید
    :: 87/7/20:: 9:1 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *رازهای عشق*

    رازاول:راز عشق در تواضع است . این صفت نشانه ی تظاهر نیست. بلکه نشان دهنده ی احساس وتفکری قوی است. میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند ، تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه ی محبت آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.
    رازدوم:راز عشق در احترام متقابل است. احساسات متغیرند،اما احترام دو طرف ثابت می ماند. اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است، با احترام به نظرهایش گوش کن . احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد.

    رازسوم: راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیرید . عشقی که آزادانه هدیه نشود،اسارت است.

    رازچهارم: راز عشق در این است که رابطه تان را مانند یک باغ با محبت تزیین کنید . بذر علاقه ها و عقیده های تازه بکار که زیبایی بروید . ضمنا" فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد ، مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرزه ی عادت ها شود .برای آنکه عشق همواره با طراوت بماند ، باید به آن مثل هنر ، خلاقانه نگاه کرد.

    رازپنجم:راز عشق در خوش مشربی است . شوخی با دیگران را فراموش نکن ، در ضمن مراقب شوخی ها هم باش . شوخی ناپسند نکن . شوخی باید از روی حسن نیت باشد ، نه نیشدار.

    رازششم:راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی . در حقیقت هیچ کس نمی تواند مال کسی شود. شریک زندگیت را با طناب نیاز نبند . گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند.



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/7/13:: 4:9 عصر | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *خداوگنجشکک*

    خداجونم

    روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.

    فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت " . می اید ، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .
    فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :
    " با من بگو از انچه سنگینی سینه توست ." گنجشک گفت " لانه کوچکی داشتم ، ارامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
    خدا گفت " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. انگاه تو از کمین مار پر گشودی . گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
    خدا گفت " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی.
    اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/7/11:: 9:51 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *معرفت شناسی*
     اساسنامه علم در معارف اسلامی از این قرار است؛ (8) حکمای اسلامی لااقل از دو زاویه به مبحث ادراک و علم نگریسته اند: گاهی علم را از منظر وجودشناختی (9) در نظر گرفته، مباحثی از قبیل تجربه ادراک، قوای مدرکه و کیفیت حصول ادراک را مطرح می کنند. گاه نیز نگاه منطقی و مفهوم شناختی به این بحث افکنده و مسائلی از قبیل علم حصولی و حضوری، تصور و تصدیق و ارزش علم را باز گرفته اند. البته در روانشناسی نیز مبحث ادراک مورد توجه قرار گرفته است. علم از دیدگاه منطقی یا معرفت شناختی (10)، تعاریف مختلفی دارد: تعریف هایی از قبیل «حصول صوره الشی عند العقل» (11) یا «انه اعتقاد شی علی ما هو علیه» (12) یا «هو الذی یوجب کون من قام به عالما» (13.) ابوعلی سینا در تعریفی ماندگار ادراک را چنین می شناساند: «درک شی هوان تکون حقیقه متمثله عند المدرک یشاهدها ما به یدرک» (14.) شیخ اشراق، ادراک را حصول صورتی در ذهن دانسته که با محکی خود مطابق باشد (15) و از آن جا که مطابقت جز در نسب و قضایا وجود ندارد، این تعریف تنها شامل تصدیقات و گزاره ها خواهد شد.ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید
    :: 87/7/11:: 9:45 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » ......

    درجستجوی دانش باشید،بیشتر بخوانید،درایوان بنشینیدومنظره راتحسین کنیدبدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشیدزمان بیشتری راباخانواده و دوستانتان بگذرانید،غذای مورد علاقه تان رابخوریدوجاهایی را که دوست داریدببینیدزندگی فقط حفظ بقاءنیست،بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است ازجام کریستال خوداستفاده کنید،بهترین عطرتان رابرای روز مبادانگه نداریدوهر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنیدعباراتی مانند ”یکی از این روزها“ و ”روزی“ را از فرهنگ لغت خود خارج کنید.بیاییدنامه ای را که قصد داشتیم ”یکی از این روزها“ بنویسیم همین امروز بنویسیم بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم.هیچ چیزی را که می تواندبه خنده و شادی شمابیفزاید به تاُخیر نیندازیدهر روز،هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه بباشد!!
    به یاد خدا و در پناه حق باشید



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/7/11:: 9:40 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *مناجات*

    پروردگارا !

    مرا بینشی عطا فرما تا تورا بشناسم ، صحتی تا از کار لذت برم ، اندک مالی که محـــتاج خلق نباشم،نیرویی تا در نبرد زندگی پیروز گردم ، همتی تا گناه نکنم . و اغماضی تا گناه دیگـــران را ببخشم،خردی تا از تعصب دور باشم ، دانشی تا واقع گرا بمانم ، قدرتی که هر کاری را با دقــت انجام دهم.واستقامتی که هر کاررا به انجام برسانم ، صبری تا سختی ها را تحمل کنم . و توانایی تا همیشه میانه رو باشم ، طبعی تا با مــردم بسازم. و ایمانی تا اوامرت را اطاعت کنم . چشمی تا زیبایی های جهان راببینم،گذشتی که با دشمــنانم در صلح بمانم،عشقی تا تو و همه را دوســــت بدارم،سعادتی که خــدمتگزار دیگران باشم،ایمانی تا از ترس بر کنار باشم.وعزمی که همیشه برتو تکیه نمایم،عقلی که ازخـــــود نگویم،معنویتی که زندگی راپرمعنا بسازم،توفیقی تا شکر داده ها و نداده های تورا به جای آورم.واززیاده طلبی بپرهیزم.الهی بینـــشی عنایت فرما که حق راازباطل تمیز دهم وفراستی که هرگز به بیراهه نروم.الهی اگرچه گناه من افــــــزون است،اما عفو توازحدبیرون است.الهی آنچه دردست مــن است ندانم درروزی کیست.وآنچه روزی مــن است ندانم دردست کیست.الهی مرا آن ده که مراآن به.الهی نه کلیددارم که دربگشایم ونه کـــرم دارم که برخودببخشایم.الهی آنرا که خواهی آب درجوی روان است وآنراکه نخواهی چه درمان است؟



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/7/11:: 9:20 صبح | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

    » *دورکعت سلام*

    بسم الله النور

    قهر بودیم.خیلی زیاد.البته بیشتر از طرف من.دعوا.کل کل...باز هم بیشتر و شاید کاملا از طرف من.

    چند بار رفت ، و آمد ، و گفت دوستت دارم.محل ندادم.اما او نرفت.ماند...ولی من هم آشتی نکردم...دلیل قهر مان یادم نیست.شاید هم بی دلیل بود.مهم این بود که من پشتم را کرده بودم به او خیال میکردم حواسش نیست.اما او نرفت...ماند...گفت دوستت دارم...

    هر جا رفتم، دنبالم آمدی...هرکاری کردم ،نرفتی...هی ماندی و ملتمسانه نگاهم کردی...گفتی باور کن دوستت دارم...و من مثل همیشه مغرورانه رفتم...بغض کردی...و من خواستم از اشک های تو فرار کنم...چشمانت مرا جادو میکرد...نمیخواستم آنها را نگاه کنم...توی بغض هی میگفتی دوستت دارم باور کن دوستت دارم...و من نخواستم که بشنوم...

    التماسم میکردی...که برگردم...که نه به خاطر تو که به خاطر خودم و فقط به خاطر خودم ،خودم ؛ برگردم...اما من با تو و آستانت قهر بودم...میدانستم به خاطر خودم میگویی...اما...

    و من با تمام وسعت قهرم ، عاشقانه دلتنگت بودم...و بی تابت...میخواستم بازگردم ، اما ...و تو چه خوب دل من را خواندی... از آن روز که قاب عکست را روی طاقچه دلم دیدی ، بیشتر اصرار میکردی...و اصرار کردنت مرا آزار میداد...سخت بود جلوی دلم بایستم و بگویم نه...من باز نخواهم گشت!و تو خوب میدانستی که من ، احمقانه ، به جنگ دلی رفتم که نمیشد با آن جنگید...

    من دلتنگت بودم...خیلی...و تو مدام می رفتی و می آمدی و میگفتی دوستت دارم...اشک میریختی...و من...

    دیشب با دلی دلتنگ نزدت آمدم...و تو فهمیدی...تو همیشه دلم را میخوانی...و من نزدت آمده بودم: الله اکبر. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله الرب العالمین.الرحمن الرحیم.ملک یوم الدین...السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته.السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

    صدای بارانت می آمد آن موقع...و من اشک ریختم...به پای تمام دلتنگی هاییی که نخواستم باورش کنم.و به پای آن همه آیه های عشق تو...

    و صدای باران می آید امروز هم...من خوب میدانم چرا...من خوب میدانم چرا...

    زیر بارانت غسل توبه کردم...و نماز شکر خواندم...

    شکرت خدا.......................................................

    شکرت خدا...................

    ببخش روزهای نبودنم را خدا.........................

    ببخش این سجاده بی اشک را خدا.........................

    ببخش این همه آفرینش غربتت را خدا..........................

    ببخش من را خدا...........................

    باز گشته ام من...بپذیر توبه ام را خدا........................................

    یادم رفته بود تو را دارم................................

    ببخش من را خدا..................................باز می خواهم بگردم خدا........................................آخ صدای باران چه قدر بلند شده است خدا.............................من میدانم چرا خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.....................................

    شکرت خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.........................ببخش من را خدا...........................

    سلام خدا................................سلام خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.............................

    دلم تنگت بود خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...............................................

    فریادی که میخواستم زیر باران بزنم ، اینجا جار میزنم :

    دوستت دارم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا



  • کلمات کلیدی : *مادر*
  • مروارید:: 87/5/9:: 1:18 عصر | همراهان عزیزنظریادتون نره!!ممنون()

       1   2      >

    ابتدا نیت کنید

    سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

    .::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

    برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
    دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ

    دریافت کد بازی آنلاین تصادفی

    فال عشق

    انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس